سلام!
حالا که زیاد نمونده تا امتحان، بد نیست که مروری کنیم یسری کارو که سر جلسه نباید انجام بشه! :)
اول از همه حتمن این فیلم آموزشی رو ببینین راجع به نحوه ی خوب امتحان دادن.
خب، در ادامه یسری اتفاق گفته میشه که نباید سر هیچ امتحانی برامون بیفته! اعم از مرحله 1 یا مرحله 2 یا مرحله 3 یا هرچی! حواسمون بهشون باشه که سر اینا نزنیم تو جاده خاکی! :)
این متن کامل شده و پرورش یافته ی متنیه که بعد از مرحله 3 نوشته بودم؛ چون اون موقه خییلی از افراد رو دیدم که به خاطر همچین اشتباهاتی نمره ای که حقشون بود رو از دست دادن... باشه که از اینا کمتر دیده بشه از این به بعد!
مهم تر از همه: بزرگ جلوه دادن امتحان => استرس
"اگه تو این امتحان xـم نشم خرم"
"اگه قبول نشم جلو ۸۰ میلیون نفر ضایع میشم"
"آینده ی تاریخ بشر به این امتحان من بستگی داره"
حتا اگه کاملن هم حق با تو باشه، نباید اجازه بدی اینجور افکار نزدیک ذهنت هم بشه! تجربه ثابت کرده همیشه عدم توجه به نتیجه، رو نتیجه ی امتحان تاثیر مثبت داره! (حتی به صورت تئوری هم ثابت شده!)
بذار یه مثال بزنم. میخوای یه امتحانی رو بدی و چندین ساله که براش کار کردی. همه ی امتحان های مشابهی که پیدا کردی رو دادی و نمره ی خوب گرفتی و مطمئنی میتونی خوب امتحان بدی. نیم ساعت مونده به امتحان، میشینی فکر میکنی به این همه مدتی که درس خوندی و اینکه اگه خوب امتحان ندی چی میشه و فک و فامیل ازت انتظار دارن و اینا، در نتیجه استرس ورت میداره. میری سر جلسه برگه رو میدن، سوال اول رو میخونی. یه مقداری باش کلنجار میری و میبینی که نمیتونی حلش کنی؛ دلیلش هم واضحه، چون قلبت داره میاد تو دهنت از بس استرس داری و نمیتونی به سوال درست فکر کنی. ولی خب خودت نمیفهمی اینو، فکر میکنی در تواناییت نیست که اینو حل کنی و همه مشکلات "نتونستن اینو حل کردن" میاد جلو چشت، در نتیجه استرست بیشتر میشه. کلی از وقتت رفته پس سوال ۱ رو ول میکنی میری سوال بعدی. سوالو میخونی و یک پنجم زمان عادی روش میمونی (چون فکر میکنی خیلی از وقت عقبی!) و میبینی که نمیتونی حلش کنی، پس ولش میکنی و میری سوال بعد. همینجوری چنتا سوال رو رد میکنی و میرسی به یه سوالی که واقعن آسونه و میتونی حلش کنی. ولی بخاطر استرسی که داری، بی دقتی میکنی و جواب رو غلط در میاری (یا اگه برنامه نویسی باشه، باگ میزنی) و بازم کلی وقتت تلف میشه.
یهو میبینی که نصف زمان امتحان گذشته و بنظرت ۱۰٪ زمان معمولیت سوال حل کردی (که در واقع خیلی کمتر از این حل کردی خودت نمیدونی!). توی امتحان های آزمایشی و مشابهی که دادی هیچوقت انقدر استرس نداشتی و این شرایط برات غریبه، و اینجاست که زندگیت رو میبازی!
کلی وقتت تلف شد، بخاطر ضیق وقت هم سر سوالایی که قبلن حل کردی نمیری و فکر میکنی درست حل کردی (ولی نکردی!)، و خلاصه اگه یه موز میومد سر جلسه در نهایت از تو نمرش بیشتر میشد.
حالا چیکار بکنیم؟
ریشه ی این طرز فکرا این رفتار بچگانست که هممون داریم: اگه نشه آسمون به زمین میاد، باید بشه!
هروقت میخوایم یه ریسکی رو انجام بدیم باید همه ی عواقب ممکن رو بپذیریم! اصلن تعریف ریسک همینه، ممکنه موفق نشی! هیچ امتحانی تو دنیا نیست که کسی قبل امتحان ۱۰۰٪ از رتبه ی بعد از امتحانش مطمئن باشه. حتا طراح امتحان هم نمیتونه از رتبه ی امتحان دهنده ها مطمئن باشه! خب چرا اکثر ما میگیم خدا کنه که "بشه" و کلن احتمال "نشدن" یه رخداد تصادفی رو در نظر نمیگیریم؟؟
دلیل اینم معلومه. چون برنامه ی آیندمون رو خودمون نریختیم یا اگه ریختیم با خودمون روراست نبودیم. واقعن نباید انتظار داشته باشیم که براحتی بتونیم مسیری که یکی تونسته تا آخر بره رو بریم. انقد زیادن آدمایی که زندگیشون رو میسپرن به جماعت تا هرجا میخواد ببره و در نهایت میگن "کاش میچسبیدم به علاقم". این جمله ی معروف یعنی همین، باید خودمون فکر کنیم و آیندمون رو مشخص کنیم.
از طرفی اصلن ممکنه صلاح ما نباشه یه امتحانی رو خوب بدیم! مثلن همین المپیاد، مثال های زیادی هست از افرادی که المپیاد میخوندن و به دلایل مختلفی مرحله 2 (مثلن!) قبول نشدن؛ ولی در ادامه خیلی بهتر از کسایی که مرحله 2 قبول شدن زندگیشون رو ادامه دادن و تونستن به جاهای خیلی خوبی برسن! مثلن من یک نفر رو میشناسم که مرحله 2 قبول نشد و هم دوره هاش رفتن دوره تابستونی، ولی اون توی تابستون کار جدیدی رو برای خودش شروع کرد و تونست خیلی توش پیشرفت کنه و یک مقدار خیلی کمی بعدش کارش گرفت و الان تو اون زمینه واقعن آدم خفنیه!
خلاصه که هدف داشتن و براش تلاش کردن خیلی خوبه، ولی حواسمون باشه که ما نمیتونیم بگیم که لزومن صلاحمون توی اون هدفیه که انتخاب کردیم و ما حتمن باید به اون برسیم!
پس بیاین برا خودمون برنامه ریزی کنیم! تکلیفمون با خودمون روشن باشه، وقتی از خودمون میپرسیم اگه نشد چی بتونیم جواب بدیم. پل های پشت سرمون رو هم خراب نکنیم! اینا علاوه بر تاثیرای بزرگی که روی خود زندگیمون میذاره، از این مشکلات هم توی مسیر جلوگیری میکنه.
خب حالا ازین بگذریم، یکسری چیز هستن که برای آدم مهمن دیگه. مثلن دیدگاه بقیه و رتبه و بالاتر شدن از یکسری افراد توی این امتحان. میتونیم موقع امتحان دادن به دقیقن همین موارد فکر کنیم یا بگیم "من باید ۸۰٪ نمره ی این امتحان رو بگیرم"، یا میتونیم بصورت غیر مستقیم همه ی این کار ها رو باهم بکنیم! با این دیدگاه بریم سر جلسه که "من تا الان تلاشم رو کردم تا برای این امتحان آماده بشم، الان هم باید تمام تلاشم رو بکنم که بهترین امتحان ممکن رو بدم، مستقل از نحوه ی امتحان دادن بقیه و یا نمره ای که قراره بگیرم. ایشالا چیزی که صلاح هست برام اتفاق بیفته."
بهترین امتحان ممکن رو دادن اینکه رتبت خوب بشه و اینا رو تو خودش میگنجونه و از استرس هم جلوگیری میکنه!
اشتباه خوندن صورت سوال
این یه بی دقتی خیلی رایجه که تا یکی دوبار ازش ضربه نخوری درک نمیکنی چقدر میتونه مضر باشه! صورت سوال رو باید کامل و با دقت بخونیم. اگه امتحان برنامه نویسیه، یک کار مفید اینه که بعد از حل کردن سوال بصورت تئوری و قبل از دست به کد شدن حتمن یک دور دیگه صورت سوال رو با دقت بخونیم تا ببینیم راه حل مشکلی نداشته باشه. اگه هم تشریحیه قبل از نوشتن راه حل، یکبار دیگه صورت سوال رو بخونیم. همچنین اگه روی سوالی اندازه ی معقولی فکر کردیم و نتونستیم حلش کنیم، یک دور دیگه صورت سوال رو بخونیم! صورت سوال رو چندین دور خوندن هم شهودی که از سوال داریم رو زیاد میکنه هم جلوی اشتباه رو میگیره.
گیر کردن روی سوال
همیشه باید حواسمون به زمان باشه. توی المپیاد (مخصوصن کامپیوتر و ریاضی و این سبک درس ها)، امتحان یعنی چالش از نظر زمانی! وقتی پیش نیاز یه امتحان رو داریم در زمان نامحدود میتونیم همه ی سوالاشو حل کنیم، پس همه ی مشکل ما سر زمانه.
یه راه حل خوب برای این موضوع اینه: توی چرک نویس هربار که میریم روی سوالی فکر کنیم، یه خط بکشیم که از اینجا به بعد قراره برای این سوال فکر کنیم، ساعت رو یادداشت کنیم، یه ساعت هم یادداشت کنیم که به نظرمون تو اون ساعت باید دست از این سوال بکشیم و بریم سوال بعد. اگه به موقعی رسیدیم که قراره سوال رو ول کنیم، یکم بررسی کنیم که الان می صرفه بمونیم یا نه. اگه نمیصرفید باید ول کنیم! این هم مشکل بزرگیه که به جای خوبی میرسیم (یا مثلن کدی بلند میزنیم که باید درست باشه ولی از دیباگش عاجزیم) و دلمون نمیاد ولش کنیم، کلی وقت سر همین تلف میکنیم.
موقع فکر کردن هم اگه به لم یا نتیجه ای رسیدیم حتمن اونو یادداشت کنیم که اگه بعدن برگشتیم روی این سوال همه ی اطلاعاتمون رو بتونیم سریع برگردونیم به ذهنمون.
حین امتحان که فایده ی این روش مشخصه، بعد از امتحان هم یه خلاصه از نحوه ی امتحان دادنمون روی چرک نویس داریم و میتونیم زمان بندی رو آنالیز کنیم و با این سبک امتحان آزمایشی دادن، توانایی برنامه ریزی درست زمانی موقه امتحانمون رو تقویت کنیم.
گیر نکردن روی سوال!
همیشه باید حواسمون به زمان باشه! D:
اگه میبینیم که امتحان مثلن 5 ساعته و 4 تا سوال داره، و ما روی یک سوال یک ربع فکر کردیم و حل نشد، نباید نگران باشیم که خیلی داره طول میکشه! اگه قرار بود سوال ها توی یک ربع حل بشن طول امتحان انقدر نمیشد!
گاهن هم نگران این میشیم که الان نیم ساعته روی یک سوال داریم تلاش میکنیم، و هنوز کلی سوال هست که روشون وقتی نذاشتیم. خب این نگرانی نداره که... اتفاقن چیز خوبیه! وقتی سوالی هست که هنوز روش وقتی نذاشتیم، یعنی سوالی هست که میتونیم ازش کلی نمره بگیریم و هنوز روش وقت نذاشتیم! یعنی باعث میشه به آینده ی امتحانمون امیدوار باشیم! :)
پس همیشه حواسمون به مقدار وقتی که روی یه سوال میذاریم باشه... سر امتحان برنامه ریزی داشته باشیم که اینجوری نشه که تهش یه سوالی باشه که هیچی روش وقت نذاشتیم در عوض یه سوالی باشه که کلللی روش موندیم. اینجوری هم نشه که هی وسط امتحان در حال پریدن از سوالی به سوال دیگه بوده باشیم!
عدم شناخت خود (یا عدم اعتماد به نفس و اعتماد به نفس کاذب)
این مشکل توی مرحله3 خیلی بارزه! یکسری سوال ها هستن که بخش های مختلفی دارن و با حل کردن بخش های سخت تر، بخش های آسون تر هم حل میشن.
مثلن کسی میره سر جلسه و خیلی با وسواس میاد هر سوال رو از آسون ترین بخشش شروع به حل کردن میکنه تا برسه به سخت ترین بخش ها، در صورتی که اگه همون اول میرفت سراغ بخش سخت، در مجموع سریعتر سوالا رو حل میکرد. یا کسی که تا اواخر آزمون رو بخش های سخت سوال ها فکر میکنه ولی نمیتونه حلشون کنه و خیلی دیر میره سراغ بخش های آسون.
باید خودمون رو بشناسیم. با دادن امتحان های مشابه متعدد این شناخت دستمون میاد. البته این هم غلطه که وقتی فکر میکنیم نمیتونیم بخش های سخت تر رو حل کنیم، کلن سراغشون نریم، چون ممکنه برای ما آسون باشن. باید با توجه به شناختمون از خودمون موقه امتحان برنامه بریزیم و اگه پیشرفتی سر جلسه حاصل شد، برنامه ریزیمون رو متناسب با اون تغییر بدیم تا بیشترین بازده رو داشته باشیم.
با دیدگاه روی سوال فکر کردن
بارها تاثیر تلقین رو شنیدیم! پس برای خودمون راجع به سوال قضاوت نکنیم. مثلن اینجوری که "آزمون قبلی سخت بود پس اینم باید سخت باشه" یا برعکسش، و یا اینکه "این سوال خیلی نمره داره پس قطعن حل نمیشه" (و یا برعکسش!) باعث میشه نحوه ی تفکرمون روی سوال رو محدود کنیم و اگه اشتباه کرده باشیم، سوالی رو اشتباهن از دست بدیم. بیاین بذاریم مغز کار خودشو بکنه و با اسم یا نمره سوال یا با نگاه به سوالای مربوط بهش راجع بهش قضاوت نکنیم!
باشه که مفید واقع بشه! :)